شور عشقت به دل افتاد چنان مست شدم
که زخود قطع نمودم، به تو پیوست شدم
آتش عشق تو در دل شرری زد که سحر
سوختم، خاک شدم، یکسره از دست شدم
نیست از من اثری هرچه بگردم چکنم؟
لیک در کوی تو چون نیست شدم هست شدم
سر نهادم به کفت پای بر افلاک زدم
مهر گشتم چو تو را ذره شدم، پست شدم
با تو بی پرده بگویم که گرفتار توام
بی جهت نیست که آزاده و سرمست شدم
سوخت در آتش بیدادگران پیکر تو
شعله رویید، ولـی از دلِ خاکسـتر تو
بال تـا اوج خـدا زد، به سبکـبالی نور
زیر باران تبر، آن بدن پرپر تو
تاکه در خلوت رخوت، نشود زنگاری
صیقل از خونِ عدومی طلبد خنجر تو
وارهیدی زشب واهمه با کسوت نور
گشت خورشید در آفاق شرف، منظر تو
قد کشیدند درختان شناور در خـون
از افق تا به سماوات ز خون سر تو
بر لب بادمهاجر،که ازاین دشت گذشت
عطر گل بود نشان از بدن اطهر تو
گرم شد روح غزل در دل صد پاره ی من
چون زدم بوسه به رخسار صفا گستر تو
صبح، از مشرق تبدار چو سـر بردارد
بوسه از مهر نشاند به لب سنگر تو
ساکنان حـرم امـن بـهشت خاکـی
جمـله مستند زیک جرعه می ساغر تو
لطفا
سوال پیچمان نکنید !!
ما قبل از آن که به .....بلوغ برسیم
از درخت افتادیم
و قبل از آن که کسی ماشه را فشار دهد
شلیک شدیم
نگاه به پشت لبمان نکنید که هنوز سبز نشده
همین که
بوی سبزی تازه می دهیم
برای سبز شدنمان کافی است
زیاد هم تعجب نکنید
ما وقتی پشت تفنگ می نشینیم
بزرگ تر از سنمان نشانه می رویم
یونیفرم هایی را تنمان می کنیم که چند پیرهن پاره شد باشند
پوتین هایی را می پوشیم که چند سال بزرگ تر از خودمانند
وکلاه هایی که سن پدر بزرگمان را دارند
هنوز
مانده بفهمید
چطور یک دفعه بزرگ شدیم !!
ول
با این همه
کوچک تر از آنیم که ...
ما فقط
حسین هایی هستیم
که تکلیفمان را
خوب فهمیده ایم...