لطفا
سوال پیچمان نکنید !!
ما قبل از آن که به .....بلوغ برسیم
از درخت افتادیم
و قبل از آن که کسی ماشه را فشار دهد
شلیک شدیم
نگاه به پشت لبمان نکنید که هنوز سبز نشده
همین که
بوی سبزی تازه می دهیم
برای سبز شدنمان کافی است
زیاد هم تعجب نکنید
ما وقتی پشت تفنگ می نشینیم
بزرگ تر از سنمان نشانه می رویم
یونیفرم هایی را تنمان می کنیم که چند پیرهن پاره شد باشند
پوتین هایی را می پوشیم که چند سال بزرگ تر از خودمانند
وکلاه هایی که سن پدر بزرگمان را دارند
هنوز
مانده بفهمید
چطور یک دفعه بزرگ شدیم !!
ول
با این همه
کوچک تر از آنیم که ...
ما فقط
حسین هایی هستیم
که تکلیفمان را
خوب فهمیده ایم...
گفتند این تویی!
که در چارچوبی از چشمانم
خیس می شوی
و از آخرین پنجره هایم
تا سقف پروازت
ناپدید می شوی
ساختار استخوان هایت
آتش گرفته است
و باور ماندنت
حس غریبی برای لحظه هاست
گفتند این تویی!
که از انتشار اعتقادت
به پرواز درآمده ای
و ابرها را با ظرافت بال هایت
به گریه نشانده ای
سوخته شمعی در باد
که حرف تازه اش
داغ است
من اعتماد دارم
که استخوان شعرهایت
بوی ماه می دهند
و روح کبوتری ات
بوی آسمان!
این بار بر خلاف تمام کتاب ها
این بار بر خلاف تمام سروده ها
حق با برادران تو بود
تأیید شد
خون دهان گرگ همان است
خون تو
اما برای خاطر خود یا برای تو
گشتم هر آن چه چاه که در راه جاده هاست
از بعد رفتن تو از این جا غبار هم
نگذشته است ا چه بماند به...
ای دریغ!
بیچاره پیرمرد
با عکس طفل خویش چه نجوا می کند
عزم سفر، قطار که رفته است و ساک ها
یک حسرت ضمیمه شده روی خاک ها
عمق شعاع باورشان، امتداد رود
گرد مدار آبی دریا ملاک ها
سوغات جبهه، تحفه تاریخ می شود
تن پوش های خونی آن سینه چاک ها؟
در چفیه شان، تلاقی شن باد و جرأت است
فارغ از این جماعت سر توی لاک ها
بی شرح، شرح این همه تصویر نیست بس؟
سنگر، شهید، خط مقدم، پلاک ها
گفته بودم باز می آیید، آمدید آخر پرستوها!
آمدید از دور دست اما، خسته و پرپر، پرستوها!
کوچه درکوچه تمام شهر، کوچ تان را حجله می بندد
می رسد از دور دست اما، دسته ای دیگر، پرستوها!
تا تمام لحظه ها در من، شور پروزای برانگیزد
در فراسو خیره می مانم، با نگاهی تر، پرستوها!
باز هم رودی پر از پرواز، می شود بر شانه ام جاری
باز هم گم می کند چشمم، آسمان را در پرستوها
تشنه ام، دلواپسم، تنها، خسته از تکرار ماندن ها
از شما امروز می خواهم، فرصتی دیگر، پرستوها!
نامتان را شیونی کردم، گرچه می دانم که می ریزد
زیر آوار غزلهایم، شانه ی دفتر، پرستوها!
همان شایعه مستند بود و بعد ......
پلاکی که نه ، یک جسد بود وبعد
تو گویی که بر سینه ی خواهشش
فقط ردّ آن دست رد بود و بعد ......
غم دوری و دیدن روی یار
و اشکی که در دیده سد بود و بعد
وجودش سند خورده در راه عشق
دلش سیم سرب سند خورده در راه عشق
دلش سیم سرب سند بود و بعد
دو پایش ز تابوت بیرون زده
و طفلی که غمگین قد بود و بعد
ملک دید با جسم پاک شهید
دل کودکی در لحد بود و بعد
و حک بود بر گوشه ی کوچکش
که بابا مسیرش بلد بود و بعد ...
منبع: کتاب "امواج ارغوانی "
به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعی
برگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع مقدس
ناشر: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس